فیک درس هایی از تاریکی | پارت 23 (Happy Halloween🕸️🧛🏻♀️🦇🎁)
( دو تا پارت هدیه به مناسبت هالووین^^🕸️🧛🏻♀️🦇🎁 نمیدونم ازین فیلما دیدین که مناسبتش که میرسه کل وایبش تغییر میکنه یا نه.. ولی باید بگم وایب دو پارتی ای که میزارم خیلی متفاوته ^^)
جیمین: ی..یونمین؟!.
یونمین: سلام جیمین^^...
جونگکوک: جیمین... این..
تهیونگ: یونمینه...
چی؟.. این دختره کیه.. یونمین؟؟.. به سمت جیمین برگشتم...
جیمین: ی..یونمین.. خودتی؟؟..
یونمین: اره!..خودِ خودمم!..
خواستم بپرسم که این دختره ی *** کیه که جیمین از جاش پرید و بغلش کرد... چییییی؟؟!؟؟!؟... بغلش کرددددد؟؟!؟... با حرص برگشتم سمت جونگکوک..:
یونا: هوی این دختره کی کیه؟..(آروم*)
جونگکوک: این خواهر جیمینههههه(ذوق*)..
یونا: چییییییی؟؟؟؟...
*
*
*
یونمین: و اینجوری بود که من اومدم اینجا و بعد با مدیر صحبت کردم و بهم گفت تو اینجایی.. باورم نمیشد تو اینجایی.. ولی خیلی عجیبه.. تو فقط تو اتاقت بودی... چند وقته اینجایی؟..
جیمین: نمیدونم... فقط میدونم خیلی ساله...
یونا: نگفته بودی خواهر داریااا...
جیمین: خب نپرسیدی ._. ...
یونا: ._. ...
یونمین: بیخیال... زیاد آشنا نشدیم... تو؟..
یونا: من یونام.. و 17 سالمه..
یونمین: قبول نیست یه سال ازم بزرگتریییی... خوشبختم من یونمینم همونطور که فهمیدی خواهر جیمینننن (هول هولکی*)..
یونا: (خنده*) جیمین خواهرت چقدر برعکسته -_- ...
یونمین: اره راست میگه جیمینی تو چرا اینجا انقد عوض شدی؟..
جیمین: خب.. قضیش خیلی پیچیده ست...
یونمین: یونا اونی.. راست میتونی اونی صدات کنمم؟؟؟!... جیمین خیلی پسر شیطونیههه معلوم نیست چشههه..
یونا: (خنده*) معلومه که میتونی... واقعا؟..
یونمین: آرهههههه همیشه هم منو موقع درس خوندن اذیت میکنه...
یونا: واقعا؟ ^^
جیمین: یونمین ساکت شوووووووو...
یونمین: نمیخوامممم... اونی بیا ما بریم دخترونه با هم حرف بزنیم ^^...
جونگکوک: منم میخوام بیااااممم..
یونمین: ایش تو کی ای؟..
جونگکوک: هیییی من دوست این شلمغزیم که برادرتهههه...
یونمین: اومم نه ازت خوشم نیومد ولی باشه تو هم بیا باهامون..
جونگکوک: یسسس...
؟ : سلام بچه ها... (یکی از آگهی های توی دستشو میده*) خوشحال میشم به هالووین پارتی امشبمون بپیوندین...
تهیونگ: این دیگه چیه...
؟ : امشب با بچه های مدرسه یه هالووین پارتی داریم.. راس ساعت 8... لباساتون یادتون نره^^.. میبینمتون... (رفت*)
یونمین: (اخم*).. چه پررو شاید نخوایم بیایم(کیوت*)
یونا: (خنده*) بیخیال بیا ما بریم...
دست یونمینو گرفتم و با هم رفتیم توی یه قسمت دیگه از حیاط...
جونگکوک: هییی منو یادتون رفتتتتتت...
*
*
*
ویو جیمین
...
________________________
هالووینتون مبارککک بچه هاااا🧛🏻♀️🕸️✨♥
فردا دومین پارت هدیه رو اگه بتونم میزارم با اینکه بعدش دیگه هالووین نیست😂 ولی به مناسبت هالووینه دیگه✨🤌🏻...
شبتون خوشششش♥
جیمین: ی..یونمین؟!.
یونمین: سلام جیمین^^...
جونگکوک: جیمین... این..
تهیونگ: یونمینه...
چی؟.. این دختره کیه.. یونمین؟؟.. به سمت جیمین برگشتم...
جیمین: ی..یونمین.. خودتی؟؟..
یونمین: اره!..خودِ خودمم!..
خواستم بپرسم که این دختره ی *** کیه که جیمین از جاش پرید و بغلش کرد... چییییی؟؟!؟؟!؟... بغلش کرددددد؟؟!؟... با حرص برگشتم سمت جونگکوک..:
یونا: هوی این دختره کی کیه؟..(آروم*)
جونگکوک: این خواهر جیمینههههه(ذوق*)..
یونا: چییییییی؟؟؟؟...
*
*
*
یونمین: و اینجوری بود که من اومدم اینجا و بعد با مدیر صحبت کردم و بهم گفت تو اینجایی.. باورم نمیشد تو اینجایی.. ولی خیلی عجیبه.. تو فقط تو اتاقت بودی... چند وقته اینجایی؟..
جیمین: نمیدونم... فقط میدونم خیلی ساله...
یونا: نگفته بودی خواهر داریااا...
جیمین: خب نپرسیدی ._. ...
یونا: ._. ...
یونمین: بیخیال... زیاد آشنا نشدیم... تو؟..
یونا: من یونام.. و 17 سالمه..
یونمین: قبول نیست یه سال ازم بزرگتریییی... خوشبختم من یونمینم همونطور که فهمیدی خواهر جیمینننن (هول هولکی*)..
یونا: (خنده*) جیمین خواهرت چقدر برعکسته -_- ...
یونمین: اره راست میگه جیمینی تو چرا اینجا انقد عوض شدی؟..
جیمین: خب.. قضیش خیلی پیچیده ست...
یونمین: یونا اونی.. راست میتونی اونی صدات کنمم؟؟؟!... جیمین خیلی پسر شیطونیههه معلوم نیست چشههه..
یونا: (خنده*) معلومه که میتونی... واقعا؟..
یونمین: آرهههههه همیشه هم منو موقع درس خوندن اذیت میکنه...
یونا: واقعا؟ ^^
جیمین: یونمین ساکت شوووووووو...
یونمین: نمیخوامممم... اونی بیا ما بریم دخترونه با هم حرف بزنیم ^^...
جونگکوک: منم میخوام بیااااممم..
یونمین: ایش تو کی ای؟..
جونگکوک: هیییی من دوست این شلمغزیم که برادرتهههه...
یونمین: اومم نه ازت خوشم نیومد ولی باشه تو هم بیا باهامون..
جونگکوک: یسسس...
؟ : سلام بچه ها... (یکی از آگهی های توی دستشو میده*) خوشحال میشم به هالووین پارتی امشبمون بپیوندین...
تهیونگ: این دیگه چیه...
؟ : امشب با بچه های مدرسه یه هالووین پارتی داریم.. راس ساعت 8... لباساتون یادتون نره^^.. میبینمتون... (رفت*)
یونمین: (اخم*).. چه پررو شاید نخوایم بیایم(کیوت*)
یونا: (خنده*) بیخیال بیا ما بریم...
دست یونمینو گرفتم و با هم رفتیم توی یه قسمت دیگه از حیاط...
جونگکوک: هییی منو یادتون رفتتتتتت...
*
*
*
ویو جیمین
...
________________________
هالووینتون مبارککک بچه هاااا🧛🏻♀️🕸️✨♥
فردا دومین پارت هدیه رو اگه بتونم میزارم با اینکه بعدش دیگه هالووین نیست😂 ولی به مناسبت هالووینه دیگه✨🤌🏻...
شبتون خوشششش♥
- ۱۱.۶k
- ۰۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط